با تشکر خیلی خیلی زیاد از:
آبجی فرزانه،داش رضا(پسرعمو)،داش مهرداد،داش طاها
داش مرتضی،داش خشایار
وهمه ی عزیزانی که تا اینجا پا به پای نوشته هام منو
همراهی کردن،کوچیک همشون هم هستم.







اشکهایم راروانه کرد،جاودانه کرد،تا ابربهاریش گشتم.
قلبم راشکست،خردکرد،خاک کرد،تا خاک پایش گشتم.
عشقم را سوزنده تر کرد،شعله ورترکرد،تا سوختم و با
خاکسترم چون باد دور وجودش گشتم.
گفتم: از این همه سوزاندن وگریاندن وشکاندن من تو را
چه سودی بود؟
گفت:خواستم در هرخاک وآب و هوایی با تو باشم.



